برای هم چتر باشیم

چتر عشقی برای همه ی عاشقان


کلماتم

دوباره شاعر شده‌اند

از کدام‌سو نزدیک می‌شوی؟

نوشته شده در شنبه 6 آبان 1391برچسب:عشق,مطلب عاشقانه,مطلب جالب,عاشقانه,شعر عاشقانه,مطلب زیبا,متن عاشقانه, شعر کوتاه عاشقانه,ساعت 5:59 بعد از ظهر توسط نیلوفرآبی|

 

یه روز بهم گفت: «می‌خوام باهات دوست باشم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام».

 بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام». 

یه روز دیگه بهم گفت: «می‌خوام تا ابد باهات بمونم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام».

 بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام». 

یه روز دیگه گفت: «می‌خوام برم یه جای دور، جایی كه هیچ مزاحمی نباشه.

 بعد كه همه چیز روبراه شد تو هم بیا. آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام».

 بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه. من هم خیلی تنهام».

یه روز تو نامه‌ش نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا كردم. آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». 

براش یه لبخند كشیدم و زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام».

 یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: «من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی كنم.

 آخه می‌دونی؟...................... من اینجا خیلی تنهام».

 براش یه لبخند كشیدم و زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه. من هم خیلی تنهام».

حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم و چیزی که بیشتر 

خوشحالم می کنه اینه که نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام.

 

 

 

نوشته شده در 4 مهر 1391برچسب:مطلب عاشقانه,مطلب جالب,عاشقانه,متن عاشقانه,تنهایی,ساعت 2:12 بعد از ظهر توسط |

نه عاشق بوده اند،

نه عاشق می شوند...

فقط شلوغش می کنند،

گنجشک هایی که یک عمر،

از این شاخه به آن شاخه پریدن،

عادت شان است...

**********************************

در دیاری كه تو آنجا باشی... ،

بودن آنجا كافیست...

آرزو هـــای دگر ؛ اوج بی انصافیست ...

**********************************
 به فصل دو نفره ی پاییز نزدیک میشویم ...

طلب صبر برای یک نفره ها... !
**********************************
 بهش بـــگیــد جــ ــای اسـمــش

هــنوز نقــطـه چینـــــه ...


**********************************
 آغوشت...

پر محتواترین

خلاصه ی دنیاست ...

 

نوشته شده در سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:عاشقانه, جملات عاشقانه,متن عاشقانه,جملات زیبا,ساعت 6:59 بعد از ظهر توسط نیلوفرآبی|


قالب وبلاگ Coeur